رئیس جمهور محبوب و مردمی ملت ایران با توجه به شرکت حماسی اصلاح طلبان از هم اکنون خود را رئیس بنیاد باریدن معرفی نمود!
۱۳۹۲ خرداد ۲۵, شنبه
نشانهی دیگری از تقلب در انتخابات 88
در سال 88
بحث تحریم انتخابات در کار نبود و تقریباً اغلب اصلاحطلبان و حتی معترضین به
حکومت در انتخابات شرکت کردند و به موسوی و کروبی رأی دادند. چگونه شد که به گفته
حکومت 63% از مردم و به گفتهای 25میلیون نفر به احمدی نژاد رأی دادند، حال آنکه در
انتخابات کنونی که بسیاری از اصلاح طلبان و معترضین سال 88، این انتخابات را تحریم
کردند نتایج آراء به نفع اصلاح طلبان رقم خورد؟
چنانچه
مشهود است نیروهای اصولگرا بیش از دیگران هر سال به دعوت رهبر ایران در انتخابات
شرکت میکنند، بنابراین بیشک عدم شرکت اصولگرایان در انتخابات دلیل بر پیروزی
اصلاح طلبان نیست. از طرفی عدهای پراکندگی آراء اصولگرایان در بین نامزدها را دلیل
بر این شکست میدانند. در این خصوص باید در نظر داشت که با توجه به تحریم انتخابات
از سوی بخش عظیمی از اصلاح طلبان، این دلیل غیر منطقی است، چرا که در صورت شرکت آن
دسته از کسانی که انتخابات را تحریم کردند و به فرض اینکه باز هم به نامزد مورد
نظر اصلاحات رأی میدادند درصد آراء اصلاح طلبان همچون سال 88 باز هم بالاتر میرفت،
بنابراین تقسیم آراء نمیتواند دلیل شکست اصولگرایان باشد.
۱۳۹۲ خرداد ۲۳, پنجشنبه
چراهایی برای رأی دادن یا ندادن!
چرا نباید
رأی بدهیم؟
- بزرگترین چرای ما تقلبی است که در سال 88 صورت گرفت. برنده قطعی انتخابات چهار سال پیش میرحسین موسوی بود، اما...
- در سال 88 ما را زدند و کشتند و زندانی کردند. چرا که گفتیم رأی ما کجاست؟
- نظام حاضر به هیچ عطوفتی در حق مخالفانش نشد. زندانها، اعترافات تلویزیونی، تحقیر کسانی که روزی مدیران این کشور بودند، ...
- در چهار سال گذشته ما فتنهگر خوانده شدیم، روزی به آمریکا چسباندندمان، روزی عامل صهیونیست و ...
- برگزاری مراسم عزاداری عزیزانمان را قدغن کردند و بر سنگ مزارشان چکش زدند و شکستند و ....
- رهبر ایران هیچ مشکل اقتصادی در دولت محمود احمدی نژاد ندید و مایی که دیدیم را بیبصیرت خواند و امروز از ما بیبصیرتان، شرکت در انتخابات را میخواهد.
- رهبر ایران به صراحت نظرش را به محمود احمدی نژاد نزدیکتر دید و نظر ما به هیچ خوانده شد.
- هر چند به هاشمی رفسنجانی اعتقادی ندارم اما او کسی بود که نظرش بر خلاف رهبری به ما نزدیکتر بود. حکومت با رد صلاحیت او نشان داد که نظر مردم برایش بیاهمیت است.
چرا باید
رأی بدهیم؟
- حکومت نباید به آنچه میخواهد به رایگان دست یابد. هزینهای که در سال 88 در ریزش موافقانش داد به خاطر رأی من و ما به موسوی بود و اتفاقاتی که پس از آن به واسطه تقلب در انتخابات افتاد و نه به خاطر تحریم انتخابات.
- تحریم انتخابات باید نمود بیرونی داشته باشد. یعنی دنیا بفهمد ایرانیان نسبت به وضعیت موجود ناراضیند، اما اینبار به دلیل برگزاری همزمان انتخابات ریاست جمهوری و شورای شهر و به جهت مسأله قومیتگرایی و عدم یکپارچگی ملی در تحریم، صرفاً حکومت به آنچه مورد نظر اوست به رایگان دست خواهد یافت و اعتراض به وسیله تحریم نمود بیرونی نخواهد داشت.
- در صورت شکست تحریم که به احتمال زیاد هم اتفاق خواهد افتاد، یکی از کاندیداهای مورد نظر اصولگرایان بر مصدر قدرت مجریه خواهد نشست و ما به راحتی موقعیتی که ممکن است به واسطه باز شدن فضا در صورت حضور یک اصلاح طلب به دست بیاوریم را از دست خواهیم داد.
- احتمال پیروزی معترضان به وضع موجود با حمایت از فردی که اینک اصلاحطلبان بر آن اجماع کردهاند، به جهت پراکندگی اصولگرایان بسیار زیاد است و حکومت در حال حاضر برای تقلب در انتخابات دچار سردرگمی است.
- با تفرقهای که متأسفانه به جهت تضاد افکار در معترضین به انتخابات 88 رخ داده است، یک همبستگی نسبی موجب می شود روح اعتراض و خشمی که رفته رفته به خاموشی می گراید، در صورت تقلب در انتخابات دوباره فعال شود.
- نباید زندانیان سیاسی را فراموش کنیم. با روی کار آمدن یک اصلاح طلب شاید بتوان حداقل فضایی برای اعتراض به حصر و حبس باز کرد، اما در صورت روی کار آمدن یک اصولگرا امید آنان که امروز در بندند به مدت چهار سال به یأس تبدیل خواهد شد.
- معتقدم تحقیر شدن هم بخشی از سیاست است. ما بیش از 30 سال است که محکوم به تحقیر شدهایم، اما تحقیری که خشم را در ما زنده نگه دارد موجب رشد است. امروز اگر به واسطه تقلب در انتخابات و نادیده گرفتن رأیمان تحقیر شویم بهتر است تا حکومت بدون پرداخت هزینهای خواستههایش را بر ما تحمیل کند و به موجب آن تحقیر شویم.
- کارنامه سیاسی جمهوری اسلامی نباید پاک بماند. باید کاری کنیم که تقلب در کارنامهاش نهادینه شود. آیندگان باید ببینند که امروز اگر یک اصولگرا بر مسند قدرت مینشیند، این نه به خواست مردم که به دلیل تقلب حکومت بوده است. تحریم ما چیزی جز بی عرضگیمان در این برهه از زمان را اثبات نخواهد کرد.
۱۳۹۲ خرداد ۱۲, یکشنبه
۱۳۹۱ دی ۲۳, شنبه
بیداد
گیرم گلاب ناب شما اصل قمصر
است اما چه سود حاصل گلهای
پرپر است
شرم از نگاه بلبل بی دل نمیکنید کز هجر گل نوای فغانش به حنجر
است
از آن زمان که آینه گردان
شب شدید آیینهی دل از دم
دوران مکدر است
فردایتان چکیدهی امروز
زندگی است امروزتان طلیعهی
فردای محشر است
وقتی که تیغ کینه سر عشق را
برید وقتی حدیث درد برایم
مکرر است
وقتی ز چنگ شوم زمان مرگ میچکد وقتی دل سیاه زمین جای گوهر است
وقتی بهار وصله ی ناجور فصلهاست وقتی تبر مدافع حق صنوبر است
وقتی به دادگاه عدالت طناب
دار بر صدر مینشیند و
قاضی و داور است
وقتی طراوت چمن از اشک
ابرهاست وقتی که نقش خون به
دل ما مصور است
وقتی که نوح کشتی خود را به
خون نشاند وقتی که مار معجزهی یک پیمبر
است
وقتی که برخلاف تمام فسانهها امروز شعله، مسلخ سرخ سمندر
است
از من مخواه شعر تر، ای بی
خبر ز درد شعری که خون از آن
نچکد ننگ دفتر است
ما با زبان سرخ و سر سبز
آمدیم تیغ زبان برندهتر
از تیغ خنجر است
این تخته پارهها که به آن
چنگ میزنید ته ماندههای زورق
بر خون شناور است
حرص جهان مزن که در این عهد
بی ثبات روز نخست موعد مرگت مقرر
است
هرگز حدیث درد به پایان نمیرسد گرچه خطابهی غزلم رو به آخر
است
اما هوای شور رجز در قلم
گرفت سردار مثنوی به کف
خود الم گرفت
در عرصهی ستیز رجزخوان حق
شدم بر فرق شام تیره عمود فلق
شدم
مغموم و دلشکسته و رنجور و
خستهام در ژرفنای درد عمیقی
نشستهام
پاییز بی کسی نفسم را گرفته
است بغضی
گلوگه جرسم را گرفته است
دیگر بس است هر چه دو پهلو
سرودهام من ریزه خوار سفرهی ناکس
نبودهام
من وامدار حکمت اسرارم ای
عزیز من در طریق حیدر
کرارم ای عزیز
من از دیار بیهقم از نسل
سر به دار شمشیر آبدیدهی
میدان کارزار
ای بیستون فاجعه، فرهاد میشوم قبضه به دست تیشهی فریاد میشوم
تا برزنم به کوه سکوت و فغان
کنم رازی هزار از پس پرده
عیان کنم
دادی چنان کشم که جهان را
خبر شود گوش فلک ز
نالهی «بیداد» کر شود
در شهر هر چه مینگرم غیر
درد نیست حتی به شاخ
خشک دلم برگ زرد نیست
اینجا نفس به حنجره انکار میشود با صد زبان به کفر من اقرار میشود
با هر اذان صبح به گلدستههای
شهر هر روز دیو فاجعه بیدار
میشود
اینجا ز خوف خشم خدا در دل
زمین دیوار خانه روی تو
آوار میشود
با ازدحام اینهمه شمشیر تشنه
لب هر روز روز واقعه تکرار
میشود
آخر چگونه زار نگریم برای
عشق وقتی نبود آنچه که
دیدم سزای عشق
دیدم در انزوای خزان باغ عشق
را دیدم به قلب خون غزل داغ
عشق را
دیدم به حکم خار به گلها کتک
زدند مُهر سکوت بر دهن قاصدک
زدند
دیدم لگد به ساقهی امید میزنند شلاق شب به گردهی خورشید میزنند
دیدم که گرگ برّهی ما را
دریده است دیدم خروس دهکده را
سر بریده است
دیدم هُبل به جای خدا تکیه
کرده بود دیدم دوباره رونق
بازار برده بود
دیدم خدا به غربت خود زار میگریست در سوگ دین به پهنهی رخسار میگریست
دیدم هر آنچه دیدنش اندوه و
ماتم است باز این چه شورش است که
در خلق عالم است
از بس سرودم و نشنیدید خستهام من از نگاه سرد شما دلشکستهام
ای از تبار هر چه سیاهی
سرشتتان رنگ جهنم است تمام
بهشتتان
شمشیرهای کهنهی خود را رها
کنید از ذوالفقار شاه ولایت
حیا کنید
بیشک اگر که تیغ شما
ذوالفقار بود هر چارفصل سال
همیشه بهار بود
اما به حکم سفسطه بیداد کردهاید ابلیس را ز اشک خدا شاد کردهاید
مردم در این سراچه به جز باد
سرد نیست هر کس که لاف مردی خود زد
که مرد نیست
مردم حدیث خوردن شرم و قی
حیاست صحبت ز هتک
حرمت والای کبریاست
مردم خدا نکرده مگر کور گشتهاید؟ یا از اصالت خودتان دور گشتهاید؟
تا کی برای لقمهی نان بندگی
کنید؟ تا کی به زیر منّتشان
زندگی کنید؟
اشعار صیقلی شده تقدیم کس
نکن گل را فدای رویش خاشاک و
خس نکن
دل را اسیر دلبر مشکوک کردهای دُرِّ دری نثار ره خوک کردهای
آزاده باش هر چه که هستی
عزیز من حتی اگر که بُت بپرستی
عزیز من
اینان که از قبیلهی شوم
سیاهیاند بیرق به دست شام غریب تباهیاند
گویند این عجوزهی شب راه
چاره است آبستن صبح سپیدی
دوباره است
ای خلق، این عجوزهی شب پا
به ماه نیست آبستن سپیدهی صبح پگاه
نیست
مردم به سِحر شعبده در خواب
رفتهاید در این کویر تشنه پی
آب رفتهاید
تا کی در انتظار مسیحی
دوبارهاید؟ در جستجوی نور
کدامین ستارهاید؟
مردم، برای هیبتمان آبرو
نماند فریاد
دادخواهیمان در گلو نماند
اینان تمام هستی ما را گرفتهاند شور و نشاط و مستی ما را
گرفتهاند
در موج خیز حادثه کشتی شکسته
است در ما غمی به وسعت دریا نشسته
است
در زیر بار غصه رمق ناله میکند از حجم این سروده ورق ناله
میکند
اندوه این حدیث دلم را به
خون کشید عقل مرا دوباره به
طرف جنون کشید
هل من مبارز؟ از بن دندان بر
آورم رخشِ غزل دوباره به
جولان در آورم
برخیز تا به حرمت قرآن دعا
کنیم از عمق جان خدای
جهان را صدا کنیم
با ازدحام این همه بت در حریم
حق فکری به حال غربت دین
خدا کنیم
در سوگ صبح همدم مرغ سحر
شویم در صبر غم به سرو بلند
اقتدا کنیم
باید دوباره قبله خود را عوض
کنیم با خشت عشق، کعبهای
از نو بنا کنیم
جای طواف و سجده برای فریب
خلق یک کار خیر محض رضای خدا
کنیم
در انتهای کوچهی بنبست
حسرتیم باید که فکر عاقبت از
ابتدا کنیم
با این یقین که از پس یلدا
سحر شود برخیز تا به حرمت
قرآن دعا کنیم
اشتراک در:
پستها (Atom)